به کجا میروی ای دل، اندکی تدبیر کن
چارهای جو، فکرِ نوری در دلِ شبگیر کن
دل بگفتا مهدیا من عاشق و آوارهام
از همان روزی که گل را دیدهام بیچارهام
هاجرم من، هجرِ یارم قاتلِ جان من است
یوسفم گم کردهام، کو شاهِ کنعان من است
من زبونم عاجزم، در جمعِ یاران بی کسم
بی گلِ آل نبی، من کس نیام، خار و خسم
از همان روزی که گشتم بر درِ این انجمن
تا نبینم روی یارم گرچه باشم در وطن
من غریبم بیکسم جز عشقِ او درمان ندارم
گشتهام خوار و زبون جز وصلِ او سامان ندارم
من بگفتم کی دلا این شکوهها را کن رها
شکر حق کن، یار ما گردد، گشاید کارها
تا بود زهرا تو را مادر، ز غمهایت چه باک
تا بود ثامن عزیزت از غریبیها چه باک
دست مولا، جانِ مادر گشته اکنون حامیات
عشقِ زهرا بر تو ای خمار، گشته ساقیات
حافظ از درد من و تو جانِ جانان، آگه است
بشنو این بیتش که درمانِ تو بر این درگه است
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور...
پانوشت:
1- این شعر هم بعد نماز صبح امروز سروده شد فکر کنم صبح بعد نماز بازدهی مغزم بیشتره!
2- فکر میکنم وزن همهی ابیات درسته ولی خوب تازه کاریم دیگه به لحاظ معنایی معایبی داره کاریش نمیشه کرد...
3- رهی معیری، حافظ و صائب تبریزی شعرای محبوب من هستند البته شاید چون بیشتر از بقیه اشعارشون رو میخونم اینطوریه.
4- امام حسن علیهالسلام: بخشش بدون درخواست بزرگترین شرافت است.
5- یه بیت زیبا از حافظ: ما در درون سینه هوایی نهفتهایم بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود...