سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکوکار از کار نیک بهتر است ، و بد کردار از کار بد بدتر . [نهج البلاغه]
پرستوی مهاجر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بهلول و مسجد هارون الرشید

بهلول و مسجد هارون

بهلول قهرمان امر به معروف و نهى از منکر، بهلولى که جهاد نفسانى کرد و منصب پرعظمت و پر طمطراق قاضى القضاتى را که در حکم رئیس قوه قضائیه در سرتاسر جهان اسلام بود رد کرد و خود را به دیوانگى زد تا حکمى برخلاف ما انزل اللَّه صادر نکند روزى از اطراف قصر هارون‏الرشید عبور مى‏کرد، دید بناى عظیمى در حال احداث است و خود هارون الرشید دارد از پیشرفت کارها بازدید مى‏کند، بهلول تهیّت و خسته نباشیدى گفت و سؤال کرد، این بنار را به قصد چه امر خیرى مى‏سازید؟

هارون گفت مسجدى است که به قصد قربت مى‏سازم تا نزد خدا به عنوان عمل مثبتى در پرونده عملم ثبت شود.

بهلول به حجارّى (سنگ تراشى) مراجعه کرد و دستور داد، سنگى براى نصب بر فراز درب ورودى مسجد آماده کند، و در متن آن بنویسند "مسجد بهلول" این کار عملى شد، روزى هارون براى بازدید مجدد به ساختمان مسجد مراجعه کرد، دید سنگى بالاى درب نصب شده و مسجد را به نام مسجد بهلول معرفى کرده‏اند.

دستور داد بهلول را احضار کردند و با لحنى عتاب‏آمیز گفت: این چه عمل نابجایى است که انجام داده‏اى؟ کجاى این مسجد مال توست؟ بهلول گفت دیدى دروغ گفتى؟ تو ادعا کردى که من مسجد را براى رضاى خدا مى‏سازم، تو کار خودت را بکن اگر براى رضاى خدا باشد، نصب تابلو به نام دیگران روى شناخت خدا تأثیرى نخواهد گذاشت، برو در کارهایت اخلاص داشته باش!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمدمهدی محمدی ( شنبه 90/4/4 :: ساعت 11:0 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بریده ام ..
یک شعر از استاد فاضل نظری
حاشیه ای بر دیدار یار...
چشم مشکین
نخل سوخته (عکس)
درمانی کو؟
چاره ی دل
آتشدان عشق
چهار دوبیتی یک نیایش...
بزم شاهانه ما...
اشعاری در پاسخ به شطحیات نجفی...
لب تشنه ی لطف...
نجوای من و دل...
دو جفت دوبیتی!
اول شناخت، سپس ازدواج!
[همه عناوین(39)]

>> بازدید امروز: 5
>> بازدید دیروز: 17
>> مجموع بازدیدها: 139877
» درباره من

پرستوی مهاجر
محمدمهدی محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم "وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا" نامم مهدی است اما مهدی‌وار نزیسته‌ام... مادرم فاطمه است لکن در این آشفته‌ بازار دست محبتش را رها کرده و در شلوغی دنیا گمشده‌ام... بارها خدمت مولایم ثامن الٱمه مشرف شده‌ام اما گویی لیاقت آهوی مولا شدن را هم ندارم... پس می‌نویسم به قصد قربت که شاید باقیاتی باشد از برای روز وعده داده شده که سخت از بی‌توشگی‌ام پریشانم...

» پیوندهای روزانه

از تو بعـــید بود که بر مــن جفــــا کنی [25]
نامه ای به همسرم [51]
این روزهای من... [17]
آدم ها و حواها!! [14]
اندر حکایت عروسی قوم و خویش... [26]
بهتر ‌‌‌از کیمیا "مرحوم نخودکی" [14]
من یک زن هستم.... [34]
[آرشیو(7)]

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
ساعت یک و نیم آن روز
جاده خاطره ها
سلمان علی ع
بوی سیب
ســــــــــــــ ا مـــــ ع ســـــــــــــ و م
یادداشتهای فانوس
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
مهاجر
گلابی نباشیم!
امید انتظار من
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اخراجیها
مهدی چراغ‌زاده
اهالی اوسط
مهدی یاران
صل الله علی الباکین علی الحسین
پر شکسته
بر و بچه های ارزشی
مناجات با عشق
تَرَنّم عفاف
دانشجوی چابهار (ابراهیم جعفری)
مجنونـ نیامدنی استـــــ (محمد بوتیمار)
حقیقت تلخ (انجمن اسلامی دانشجویان چابهار)
حاج آقا مسئلةٌ
آسمونی تا بینهایت...(علیرضا جلولی)

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان